الله داد، محسن (الهی؛ ۴ آبان ۱۳۲۸-۱۰ شهریور ۱۳۶۰)، از مسئولین عملیاتی ستاد جنگهای نامنظم و عضو دفتر نخستوزیری.
محسن در محلة دارقاضی کن، از توابع بخش کن شهرستان تهران، به دنیا آمد. پدرش ابوالقاسم و مادرش ربابه نام داشت (فرهنگ ... ، ذیل نام؛ چوبدار و نخستین ماهر، ج ۱، ص ۳۵). پدر وی، از کارکنان ادارۀ آموزشوپرورش بود و از مؤسسان و اعضای هیئت امنای مدرسۀ مهدوی در کن بهشمار میآمد. او سه برادر و دو خواهر داشت (توکلیان، «زندگینامه، دوران ... »، بش).
به روایت اعضای خانواده، وی در کودکی فردی درشتاندام، نیرومند و دارای چهرهای خوشسیما بود. خانوادهاش متدین و علاقهمند به امور دینی و اعتقادی بودند و او در فضایی سرشار از محبت و آموزههای اسلامی رشد یافت. ارتباط عاطفی نزدیکی با پدرش داشت و در دوران کودکی فردی پرتحرک، فعال بود و از همان دوران درمقابل زورگویی میایستاد (همان، بش). محسن از کودکی به فعالیتهای ورزشی علاقهمند بود. در اوقات فراغت به والیبال، فوتبال و شنا میپرداخت و عضو تیم فوتبال مدرسه بود. در دوران نوجوانی و جوانی به شناگری ماهر تبدیل شد و گاهی اوقات کوهنوردی و اسبسواری نیز میکرد («مصاحبه ... »، بش؛ توکلیان، «زندگینامه، دوران»، بش).
محسن دورۀ شش سالۀ ابتدایی را از ۱۳۳۵ ش آغاز و پس از گذراندن آن وارد دبیرستان کیهان نو شد و در ۱۳۴۷ ش از این دبیرستان فارغالتحصیل شد ( چوبدار و نخستین ماهر، ج ۱، همانجا؛ «ماجرا ... »، بش).
در همان سال پس از قبول نشدن در کنکور سراسری، به خدمت سربازی رفت؛ اما پس از گذشت سه ماه با پذیرش ذخیره در مؤسسه عالی حسابداری تهران، از خدمت انصراف داده و در رشتۀ حسابداری مشغول به تحصیل شد («ماجرا»، بش). همزمان با تحصیل مدتی در فروشگاه کورورش (قدس کنونی) به فروشندگی مشغول شد و با حقوقش زمینی در شهران (منطقهای در غرب تهران) خریداری کرد (توکلیان، «زندگینامه، دوران»، بش).
محسن در دوران دانشجویی، فعالیت سیاسی بر ضد حکومت پهلوی دوم (۱۳۲۰- ۱۳۵۷ ش) داشت. اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره)، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، را در بین دانشجویان در مسجد دانشگاه محل تحصیلش توزیع میکرد. به گفته برادرش محمد، ساواک به وی مشکوک شده و منزل پدریاش مورد بازرسی قرار گرفت («ماجرا»، بش). برخی از اعضای خانوادۀ عمویش نیز در زمرۀ مخالفان رژیم پهلوی بوده و زندانی شده بودند. او در این دوره با شرکت در سخنرانیهای دکتر علی شریعتی در حسینیۀ ارشاد و مسجد هدایت مسیر فکری خود را یافت و تا آخرین روز زندگی از اهدافش دست نکشید. وی در ۱۳۵۳ ش و سالهای آخر دانشگاه علاقهمند به پیوستن به گروههای مبارز فلسطینی بود، اما خانوادهاش وی را از این تصمیم منصرف کردند (همان، بش؛ توکلیان، «زندگینامه، دوران»، بش).
اللهداد در سال آخر تحصیلش در دانشگاه، در ۳ فروردین ۱۳۵۳ با طاهره توکلیان (بهناز؛ تولد: ۱۳۳۱ ش، مدیر مدرسه و دبیر زیست شناسی) که در آن زمان نوزده سال داشت و از معلمان زبان مدرسۀ مهدوی بود و از طرف پدر محسن معرفی شده بود، عقد و در اسفند همان سال پس از برگزاری جشن ساده ازدواج نمود. خطبۀ عقد آنان توسط آیتالله سید علی گلپایگانی زیر ناودان طلای خانۀ کعبه برایشان جاری شد (توکلیان، «زندگینامه، دوران»، بش؛ «در آمریکا ... »، بش).
. ثمرۀ این ازدواج دو فرزند به نامهای سمیه (تولد: ۱۳۵۵ ش) و گرافیست و میثم (تولد: ۱۳۵۸ ش) کارشناس ارشد مدیریت صنعتی است («سمیه ... »، بش). همسرش از جمله زنانی بود که معیارهای مذهبی و اخلاقی را در انتخاب همسر بسیار مهم میدانست. وی تمایل داشت همسرش فردی معتقد به نماز، روزه و عبادات باشد که محسن نیز از این نظر با وی همسو بود و حضور و فعالیت محسن اللهداد وی را به سمت جریان انقلاب اسلامی سوق داد. او نقل کرده است که محسن پیش از ازدواج از سبک زندگی انقلابی خود سخن گفته که ممکن است شرایط دشوار و متفاوتی همچون زندگی در خانههای تیمی یا در یک چادر با فلسطینیها را در بر داشته باشد که همسرش با کمال میل پذیرفته بود. اولین هدیۀ وی به همسرش داد عکس امام خمینی (ره) بود که مقلد ایشان بود («در آمریکا»، بش).
پس ازاخذ لیسانس و در اوایل فروردین ۱۳۵۴ برای ادامۀ تحصیل به همراه همسرش عازم آمریکا شد. پس از هشت روز اقامت در لندن، به نیویورک و سپس به ایالت لوئیزیانا نزد دو برادر همسرش که در آنجا ساکن بودن، نقل مکان کردند. آنها به صورت موقت و حدود دو ماه در منزل یکی از دوستان محسن که به ایران بازگشته بود مستقر شدند. پس از یادگیری زبان انگلیسی، اللهداد در دانشگاه لامار (شهر بومونت، تگزاس) یک ترم تحصیل کرد و سپس در دانشگاه هیوستون در مقطع کارشناسی ارشد رشتۀ مدیریت بازرگانی ادامه تحصیل داد. همسرش نیز در رشتۀ پیشپزشکی مشغول تحصیل شد (چوبدار و نخستین ماهر، ج ۱، همانجا؛ توکلیان، «زندگینامه، در آمریکا ... »، بش). هدف اصلی وی از مهاجرت به آمریکا، فراهم کردن مسیر برای فعالیتهای سیاسی و شرکت در دورههای نظامی و آموزشی در لبنان و فلسطین بود. برای تسهیل این مسیر، دانشگاه محل تحصیل خود را تغییر داد تا بتواند سریعتر واحدهای لازم را بگذراند و لبنان برود (همان، بش)
او و همسرش، در مرکز اسلامی محل اقامتشان فعالیت داشتند، در جلسات تفسیر قرآن و بحثهای اجتماعی شرکت میکردند و به مطالعۀ آثار دکتر شریعتی، استاد مطهری و نهجالبلاغه میپرداختند (توکلیان، «زندگینامه، در آمریکا»، بش).
در اوایل سال ۱۳۵۵ ش زمانی که همسرش ماه هفتم بارداری را سپری میکرد به ایران آمدند که اولین فرزندشان را در ایران بدنیا بیاورند و شناسنامۀ ایرانی داشته باشد («مصاحبه»، بش). پس از بدنیا آمدن فرزندشان مجددا به آمریکا بازگشتند. او با گذراندن دورهای شش ماهه در نیویورک مهرسازی را با هدف استفاده در تهیۀ اسناد و مدارک هویتی مورد نیاز برای مبارزه فراگرفت («در آمریکا»، بش).
در آمریکا، اللهداد از طریق انجمن اسلامی دانشگاه با دکتر ابراهیم یزدی آشنا شد. در خصوص ارتباط وی با چهرههای برجستۀ انقلاب اسلامی، وی پیش از سفر به لبنان شناختی نسبت به دکتر مصطفی چمران* نداشت. نخستین آشنایی او با چمران در جلسهای به مناسبت سالگرد دکتر علی شریعتی در پاریس رخ داد. او با گذراندن مراحل دشوار و با استفاده از پاسپورتی جعلی توانست در این جلسه حضور یابد. او در نامهای خطاب به همسرش از چمران به عنوان مراد، مرشد و معلم خود یاد کرد و برای وی جایگاه ویژهای قائل بود. («ماجرا»، بش؛ توکلیان، «زندگینامه، در آمریکا»، بش)
محسن در اوایل سال ۱۳۵۷ ش و زمانی که دخترشان یک سال و نیم داشت، خانوادهاش را به ایران فرستاد و خود به تنهایی برای گذراندن آموزشهای نظامی به لبنان رفت. حدود هشت ماه در لبنان اقامت داشت و همسرش نیز پنج ماه بعد به وی پیوست. هر دو تحت نامهای مستعار «محمد» و «فاطمه» در هنرستان صنعتی جبلعامل در شهر صور تحت نظر چمران آموزش نظامی دیدند (همان، بش). در لبنان، دکتر چمران موسسهای آموزشی را اداره میکرد که به ظاهر فعالیتهای فنی و حرفهای مانند نجاری، جوشکاری و آهنگری در آن برگزار میشد، اما در واقع آموزشهای نظامی نیز به شرکتکنندگان داده میشد. این موسسه به نوعی پایگاه آموزشی چریکی بود که افراد زیر پوشش، آموزشهایی در زمینه ساخت سلاحهای دستساز، دفاع شخصی و استفاده از انواع اسلحهها دریافت میکردند. از جمله افراد مطرحی که پیش از شهید اللهداد در این موسسه حضور داشتند، حاج احمد آقای خمینی بود. حضور وی و دیگر افراد به طور محرمانه حفظ میشد و اعضا با نامهای مستعار و اسناد جعلی فعالیت میکردند تا از نفوذ ساواک جلوگیری شود. این شرایط باعث شد تا فعالان انقلاب اسلامی بتوانند با امنیت نسبی به آموزش و فعالیتهای خود ادامه دهند («در آمریکا»، بش؛ توکلیان، «زندگینامه، در آمریکا»، بش؛ «ماجرا»، بش). همچنین همسرش در بیمارستانهای آنجا دورههای پزشکی اضطراری، زخمبندی و کمکهای اولیه را گذراند. این آموزشها نقش مهمی در آمادگی وی برای فعالیتهای مبارزاتی در ایران ایفا کرد (توکلیان، «زندگینامه، در آمریکا»، بش)
پس از واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، اللهداد در ۵ مهر همان سال همراه همسرش به ایران بازگشت. ورود او از طریق فرودگاه تهران، در فضایی آکنده از نگرانی و بینظمی صورت گرفت. با برنامهریزی دقیق، وی موفق شد بدون شناسایی توسط نیروهای امنیتی به کشور بازگردد. پس از ورود، فعالیتهای انقلابی خود را در تهران آغاز کرد. در زیرزمین منزل مسکونیاش دستگاه تکثیر اعلامیهها و پیامهای حضرت امام خمینی (ره) مستقر شد. وی در سازماندهی تظاهرات، توزیع اعلامیهها و سرودن شعارهای انقلابی، آموزش مبارزۀ مسلحانۀ خیابانی به جوانها، ساختن کوکتلمولوتف و بمبهای دستساز، درگیری با نهادهای اجرایی و مراکز نظامی رژیم پهلوی مشارکت فعال داشت («ماجرا»، بش؛ «در آمریکا»، بش).
پس از ورود امام خمینی (ره) به کشور در بهمن ۱۳۵۷، محسن اللهداد در صفوف استقبالکنندگان در فرودگاه حضور داشت. در یکی از تصاویر تاریخی، وی دیده میشود که روی خودرو حامل امام قرار دارد و با فداکاری، امنیت ایشان را تأمین میکند («مصاحبه»، بش).
او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان نیروی ویژه در نخست وزیری مشغول خدمت شد، اما کماکان در امور امنیتی و نظامی فعال بود. از ۲۷ اسفند ۱۳۵۷ زیر نظر دکتر چمران آموزش نظامی را در پادگان امام علی(ع) آغاز و در عملیات نظامی در گنبد کاووس، در غرب کشور و کردستان در خنثی سازی توطئه های کومله و دموکرات و خلق عرب خوزستان، به عنوان نیروی ویژه نخست وزیری وقت شرکت داشت (بنیاد ... ).
در تیر ۱۳۵۸ و همزمان با تولد فرزندش میثم، محسن به سمت مدیریت کارخانه کابلسازی ایران منصوب شد. تا پیشازآن، او هنوز شغلی با درآمد کافی نداشت و بیشتر وقت خود را صرف فعالیتهای انقلابی کرده بود. وی امیدوار بود با این مسئولیت جدید شرایط بهتری برای خانوادهاش که تا آن زمان در منزل مادر همسرش ساکن بود، فراهم شود، اما وقوع اعتصاب در شعبۀ شیراز کارخانه و تداوم مأموریتهایش در کردستان و همراهی با دکتر چمران در ستاد جنگهای نامنظم، حکم جدید، نهتنها باری از دوش او برنداشت، بلکه بر میزان مسئولیتهایش افزود («مصاحبه»، بش).
او در ۲۷ شهریور ۱۳۵۸ از جانب دکتر مصطفی چمران مأمور شد که برای کارهای عمرانی به میاندوآب برود (دفتر معاونت ... ، معرفینامه). چند روز بعد با توجه به نا امن بودن منطقۀ غرب کشور، در ۱۷ مهر برای مجهز نمودن نیروهای مسلح خود در میاندوآب و کردستان نامهای به ارتش فرستاد برای دریافت اسلحه و تجهیزات که متاسفانه پاسخی نگرفت. سپس جهت تأمین اقلام موردنیاز، نامهای به دفتر نخست وزیری خطاب به محمدرضا مهدوی کنی (فوت: ۲۹ مهر ۱۳۹۳، سرپرست وقت کمیتۀ انقلاب اسلامی) ارسال کرد که شامل چهار عدد آر.پیجی، کالیبر۵۰، ماسک گاز، نارنجک تفنگی، یک جعبه نارنجک و قمقمه بود (دفتر معاونت، نامه ... ).
او بهعنوان یکی از اعضای اصلی کمیتۀ انقلاب اسلامی فعالیت میکرد و نقشی مهم در تأمین و نگهداری تسلیحات و سازماندهی اولیه نیروها داشت. محل سکونت وی در ۱۳۵۹ ش در خیابان مطهری تهران نیز یکی از نقاط حساس و مهم در آن دوران محسوب میشد، زیرا محلی برای نگهداری تجهیزات نظامی بود؛ همچنین اسناد زیادی را از وزارت خانهها و مراکز مهم آنجا میآوردند. همسر وی و تعدادی از زنان مبارز وظیفۀ تفکیک و طبقهبندی این اسناد را برعهده داشتند («در آمریکا»، بش).
سپس در اوایل فروردین ۱۳۵۹ تا آستانۀ جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، محسن به همراه دایی خود حبیبالله روستایی که فردی مومن و متعهد و همچنین در امور فنی متبحر بود (یکی از مسنترین رزمندگان ستاد جنگهای نامنظم، شهادت: ۲۷ بهمن ۱۳۵۹) و پسر وی، علی (دانشجوی کارشناسی علوم کتابداری، شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱)، به طور داوطلبانه به کردستان رفت و گروه جهادی را در مریوان و مناطق اطراف آن تشکیل دادند. فعالیت های این گروه با تکیه بر اخلاص، ایمان و اخلاق مداری نقش موثری در جلب اعتماد مردم محروم منطقه و کاهش تنشهای اجتماعی و زمینهساز تحولی اجتماعی و فرهنگی در آنجا شد («مصاحبه»، بش).
با آغاز جنگ تحمیلی محسن به گروه شهید چمران و به ستاد جنگهای نامنظم پیوست و با توجه به زمینههای قبلی و به دلیل به توانمندیهای نظامی اش در آنجا مسئولیتهای متعددی را عهدهدار شد. در برخی منابع آمده است که وی معاون عملیاتی ستاد بوده است. همچنین سه تن از برادرانش نیز در این ستاد حضور داشتند (همان، بش؛ «ماجرا»، بش).
او پس از دریافت تعدادی سلاح کلاشینکف، فرماندهی نیروهای رزمی به استعداد چهارده نفر متعلق به کارکنان دفتر نخست وزیری بر عهده گرفت و در ۳۰ مهر ۱۳۵۹ عازم اهواز برای حضور در جبهۀ خوزستان شد (دفتر معاونت، گواهی ... ، حکم ... ).
سپس او در اواسط آذر ۱۳۵۹ به اتفاق گروهی یازده نفره متشکل از رزمندگان که فرماندهیشان را بر عهده داشت، مأموریت یافت تا منطقهای را در غرب اهواز شناسایی و در آنجا مستقر شود (ستاد ... ، برگ ... ، سند مورخ ۹ آذر ۱۳۵۹).
حدود یک ماه بعد، اللهداد با گروهی از افراد که بیشتر آنان از دوستانش بودند به خوزستان رفت و در عملیات نصر (هویزه؛ ۱۵ دی ۱۳۵۹)، که در جبهة جنوبی، اهواز ـ جنوب کرخۀ کور و محور مالکیه و سد کوهه با هدف آزادسازی منطقۀ غرب رودخانه کارون اجرا شد، حضور داشت (چوبدار و نخستین ماهر، ج ۱، ص ۳۶).
همچنین در اواخر دی ۱۳۵۹ همراه تیمی متشکل از دوازده نفر، از طرف ستاد جنگهای نامنظم به منطقۀ اندیمشک (اهواز) مأمور شد ( دفتر پشتیبانی ... ، معرفی ... ).
وی در ۸ بهمن ۱۳۵۹ از طرف ستاد جنگ های نامنظم، سرپرستی گروهی با استعداد ۳۵ نفر را بر عهده گرفت و در عملیات ایذایی در منطقۀ ملاشیۀ ۳ (روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اهواز) به مدت یک هفته حضور داشت (ستاد، برگ، سند مورخ ۸ بهمن ۱۳۵۹).
پسازآن محسن در اسفند ۱۳۵۹ با گروهی با استعداد پانزده تن برای پشتیبانی از رزمندگان مستقر در سوسنگرد و ایجاد استحکامات در آنجا به سوسنگرد رفت (همان، برگ، سند مورخ ۱۱ بهمن ۱۳۵۹ بهمن).
او در ۱۶ فروردین ۱۳۶۰ طی حکمی از طرف مهدی چمران فرماندهی گروهی از نیروهای مسلح را برعهده گرفت (دفتر پشتیبانی، اعلام ... ) و از ۲۳ فروردین ۱۳۶۰، به همراه گروهی متشکل از ده نفر از نیروهای اعزامی از تهران، به فرماندهی سپاه خرمشهر تحت امر فرماندهی محمد جهانآرا (شهادت: ۷ مهر ۱۳۶۰) معرفی شدند. این گروه، با تجهیزاتی شامل دو آر.پی.جی، یک قبضه تیربار و خمپاره انداز ۱۲۰ م.م، مأموریت شناسایی و پشتیبانی و بررسی مواضع دشمن را در منطقۀ مالکیه اهواز را برعهده گرفتند. مدت زمان این مأموریت، دو روز به طول انجامید (ستاد، برگ، سند مورخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۰، برگ، سند مورخ ۲۴ فروردین ۱۳۶۰).
پس از آن در ۲ اردیبهشت همان سال همراه ده تن نیروهایش جهت اعزام به جبهه، به مدت یک هفته عازم ستاد جنگهای نامنظم اهواز شد و پس از پایان یافتن مأموریت به تهران بازگشت (بخشداری ... ؛ ستاد، برگ، سند مورخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰).
یکی از اقدامات ابتکاری شهید اللهداد ساخت پلی نظامی بر روی رود کرخۀ نور در جریان عملیات فتح دهلاویه در خرداد ۱۳۶۰ بود. در شرایطی که برخی از نیروها ساخت چنین پلی را ناممکن میدانستند، او با کمک تعداد از رزمندگان و با استفاده از تجهیزات سادهای چون تیوب کامیون، چوب و طناب، موفق به احداث پل شد. این پل از نظر مقاومت نیز آزمایش شد و دکتر چمران با یک جیپ از روی آن عبور کرد («در آمریکا»، بش؛ «مصاحبه»، بش).
او به همراه یک گروه پنج نفره، از ۳۰ مرداد ۱۳۶۰ به مدت بیست روز، از سوی ستاد جنگهای نامنظم مأمور انجام عملیات شناسایی در مناطق اهواز، محور سوسنگرد و الله اکبر شد (ستاد، برگ، سند مورخ ۳۰ مرداد ۱۳۶۰).
کمی بعد از شهادت مصطفی چمران (شهادت: ۳۱ خرداد ۱۳۶۰) به تهران بازگشت. مدتی در امور کارخانه ای که تحت مدیریت وی بود مشغول شد؛ اما با شنیدن این موضوع که عملیاتی در منطقۀ شحیطه (مسیر الله اکبر به بستان) در جریان است به جبهۀ جنوب رفت و با سرگرد فرتاش (مسئول عملیات ستاد جنگهای نامنظم) ملاقات کرد. به گفته فرتاش، الله داد خواب دیده بود که چمران یک چشم ندارد. و به من گفت که من همان چشم او هستم. میخواهم پیش وی بروم. اما در آن برهه با شهادت دهها نیروی ستاد جنگهای نامنظم مواجه بودیم. و سعی کردم وی را از این تصمیم منصرف کنم. بنابراین تصمیم گرفتم وی در محل ستاد عملیات فعالیت بکند؛ تا اینکه خبر دادند نیروهای درگیر ما در منطقه زیر آتش شدید قرار گرفته اند و در حال عقب نشینی تلفات سنگین داده اند. محسن با اصرار خواهش کرد او را برای عقب کشیدن نیروها بفرستم (چوبدار و نخستین ماهر، ج ۱، همانجا).
وی سرانجام در ۱۰ شهریور ۱۳۶۰ (در برخی منابع تاریخ شهادت ۱۱ شهریور ۱۳۶۰ آمده است) در جریان عقب کشیدن نیروها، با ترکش توپخانۀ دشمن در جبهۀ بستان در منطقۀ تپههای اللهاکبر با آتش شدید توپخانۀ دشمن مورد اصابت ترکش توپ قرار گرفت و به شهادت رسید. پیکر مطهرش پس از تشییع، در امامزاده کابل حسین، واقع در کن محلۀ دارقاضی، به خاک سپرده شد (فرهنگ، همانجا؛ «محل ... »، بش). مسئولیت وی در بعضی از اسناد در این زمان فرماندهی گردان در ستاد جنگهای نامنظم ذکر شده است (بنیاد؛ دفتر رسیدگی ... ؛ چوبدار و نخستین ماهر، ج ۱، همانجا).
برجستهترین ویژگی شهید اللهداد خلوص نیت وی بود. گفتار و عملش یکی بود. پایبند به اصولی بود که خود بدان عمل میکرد. علاوه بر روحیۀ جنگجویی و ظلم ستیزی، بسیار مهماننواز و مردمدار بود. با احترام و علاقه با دیگران برخورد میکرد. از هیچ کوششی برای کمک به دیگران مضایقه نمیکرد. به گفته همسرش، الگویش در زندگی داییاش حبیب بود، که مردی با خدا و خیر بود، همراه وی آذوقه تهیه کرده و برای کمک به افراد نیازمند، هر شب به طور ناشناس پشت در خانه ها قرار میدادند. به گفتۀ همسرش، با وجود مشغلههای فراوان، شهید اللهداد بهندرت به خانه بازمیگشت. با وجود روحیه ظلمستیز و جدی در بیرون از خانه، در محیط خانواده فردی مهربان، آرام و با رفتاری پدرانه بود. وی به فرزندانش رسیدگی میکرد و با همسرش روابطی محبتآمیز داشت («سمیه»، بش؛ «مصاحبه»، بش)
شهید اللهداد با وجود فعالیتهای نظامی، از روحیهای لطیف و انسانی برخوردار بود. در جریان جنگ ایران و عراق،در حالی که عکاسی نظامی بهعنوان یک حرفه وجود نداشت، وی بهصورت شخصی اقدام به عکاسی از آوارگان جنگی، زنان، کودکان، و کاروانهای غیرنظامی در خوزستان میکرد. بیشتر عکسهای او از کامیونها و خودروهایی بود که خانوادههای دامدار با کودکان و دامهای خود به مناطق امن میگریختند. و بیشترین تمرکز او بر چهره انسانی و مظلوم جنگ بود (همان، بش؛ «در آمریکا»، بش).
در بخشهایی از وصیتنامه شهید که درست سه ساعت قبل از شروع آخرین عملیاتش نوشته شده است، اینگونه آمده است: « با سلام و درود به روان پاک شهیدان از هابیل تا رجائی و باهنر و با یاد انسانهای پاک طول تاریخ و با یاد خط سرخ شهادت و با احترام به امام امت، اسوه مقاومت و رحمت و خشم خمینی کبیرکه بر فواره خون سرخ خود وضو خواهم ساخت به امید اینکه با اولین قطره خونم که بر زمین گرم خوزستان، این دیگر کربلای قرون میریزد، گناهانم بر زمین ریزد و از عذاب خداوندی که حق است در امان باشم و به لطف و مرحمت او چشمان گریانم روشن شود. فریاد توپها و غرش تانکها و رگبار مسلسلها و انفجار مینها، چرخش ذوالفقار علی (ع) را تداعی خواهد کرد و امید فتح نزدیک مسلمین را که به حق امت ما شایستهتر از آن است که به گمان آید. سلام بر پدر و مادر و همسر و فرزندانم. و برادران و خواهران و همه بستگانم. و همه دوستان و آشنایان و دعای خیر برای همه کسانی که خدا را شاهد دارند و در جهت او گام میزنند. در تاریکیای که حاکم است و روزنهای از نور چراغ قوه روشنی گرفته، مجال وصیتنامه کامل و جامع نیست. ولی گواهی میدهم که همسرم بهترین دوست و یاور من در زندگی بود و من نتوانستم ایثارگریهای او را که یکی از آنها بیخانمانی و لامکانی است را پاسخی در خور دهم و بهیاد آن کلام افتادم که بهراستی من حقیر از زندگی روزمرهام نیز لنگ بودم و نه فرزندی بودم که بتوانم باری از روی دوش پدر و مادرم که عمری برایم سوختند بردارم. در عین حال خدا را شاهد میگیرم همیشه در جهت و فکر قدمی مثبت بودم و هستم و امیدوارم از من راضی باشند. همسر و فرزندانم را از صمیم قلب دوست دارم و امیدوارم اگر ثوابی در این راه برایم باشد، قسمت همسرم گردد که همچون همیشه مشوق من در این راه بود و در بار آخری که به جبهه آمدم اصرار او سهم به سزایی داشت. رحمت به شیر پاکی که از چنان مادری نوشیدی. وعده ما پیش خدا. یک دست لباس با آرم سپاه پاسدارن در کیسه برزنتی در یکی از اطاقهای ترابری ستاد جنگهای نامنظم استاد شهیدم، دکتر چمران است که با جواد صحبت کرده، اگر راضی بود (چون از او گرفتم) برای میثم نگهداری که اگر انشاءالله بزرگ شد در کنار تحصیل و کسب علم بر تنش برازنده باشد و راه پدرش را ادامه دهد. سمیه عزیزم را زینبوار زیستن و سمیهوار شهید شدن وصیت میکنم.» (بش)
در کتاب ستارگان جنگهای نامنظم که به قلم سعید ابوالحسن چوبدار و محمد نخستین ماهر تدوین شده، زندگینامۀ مختصری از این شهید آمده است.
مآخذ: ابوالحسن چوبدار، سعید و محمد نخستین ماهر، ستارگان ستاد جنگ های نامنظم: شهید چمران، تهران: نشر شهر، ۱۳۹۱ ش؛ بخشداری بندر امام خمینی فرمانداری بندر ماهشهر، درخواست همکاری، سند مورخ ۱ اردیبهشت ۱۳۶۰، سند بش، موجود در موزۀ ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس؛ بنیاد شهید چمران، تأییدیه، سند مورخ ۶ بهمن ۱۳۷۳، سند بش، موجود در همانجا؛ توکلیان، طاهره، «زندگینامه، در آمریکا» (بارگذاری: ۱۲ بهمن ۱۳۹۳)، شهید محسن الله داد، <mohsen.allahdad.com> (دسترسی: ۱۸ مهر ۱۴۰۳)؛ همو، «زندگینامه، دوران کودکی و زندگی شخصی با صدای همسر شهید»، (نک: همین مأخذ: توکلیان، «زندگینامه، در آمریکا»)؛ «در آمریکا هم برای امام خودکشی میکردیم/ با چمران از لبنان تا ایران» (بارگذاری: ۵ بهمن ۱۳۹۱)، خبرگزاری تسنیم، <www.tasnimnews.com> (دسترسی: ۳ آبان ۱۴۰۳)؛ دفتر پشتیبانی ستاد هماهنگی جنگهای نامنظم، اعلام مأموریت، سند مورخ ۱۶ فروردین ۱۳۶۰، سند بش، موجود در موزۀ ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس؛ دفتر پشتیبانی ستاد هماهنگی جنگهای نامنظم، معرفی پرسنل اعزامی، سند مورخ ۱۴ دی ۱۳۵۹، سند بش، موجود در همانجا؛ دفتر رسیدگی به مجروحین و شهدای ستاد جنگهای نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران، گواهی شهادت، سند مورخ ۲۳ آذر ۱۳۶۰، سند بش، موجود در همانجا؛ دفتر معاونت در امور انقلاب نخست وزیری، حکم مأموریت، سند مورخ ۳۰ مهر ۱۳۵۹، سند بش، موجود در همانجا؛ دفتر معاونت در امور انقلاب نخست وزیری، گواهی اعزام نیرو، سند مورخ ۸ مهر ۱۳۵۹، سند بش، موجود در همانجا؛ دفتر معاونت در امور انقلاب نخست وزیری، معرفینامه، سند مورخ ۲۷ شهریور ۱۳۵۸، سند بش، موجود در همانجا؛ دفتر معاونت در امور انقلاب نخست وزیری، نامۀ درخواست تجهیزات، ۱۷ مهر ۱۳۵۸، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت، سند مورخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت عملیاتی، سند مورخ ۸ بهمن ۱۳۵۹، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت عملیاتی، سند مورخ ۹ آذر ۱۳۵۹، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت عملیاتی، سند مورخ ۱۱ بهمن ۱۳۵۹، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت، سند مورخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۰، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت عملیاتی، سند مورخ ۲۴ فروردین ۱۳۶۰، سند بش، موجود در همانجا؛ ستاد هماهنگی عملیات جنگهای نامنظم، برگ مأموریت، سند مورخ ۳۰ مرداد ۱۳۶۰، سند بش، موجود در همانجا؛ «سمیه اللهداد از معاون عملیاتی دکتر چمران» (بارگذاری: ۲۴ بهمن ۱۳۹۱)، خبرگزاری دفاع مقدس، <defapress.ir> (دسترسی: ۱۶ دی ۱۴۰۳)؛ فرهنگ اعلام شهدا: استان تهران، به کوشش مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: شاهد، ۱۳۹۷ ش؛ «ماجرای لبخند شهید اللهداد به منافقین حصیرآباد» (بارگذاری: ۲۵ دی ۱۳۹۱)، خبرگزاری تسنیم، <www.tasnimnews.com> (دسترسی: ۱۲ مهر ۱۴۰۳)؛ «محل تدفین؛ آدرس آرامگاه شهید محسن اللهداد» (بارگذاری: بیتا) ، شهید محسن الله داد،
<mohsen.allahdad.com> (دسترسی: ۱۵ دی ۱۴۰۳)؛ «مصاحبه با همسر شهید محسن اللهداد»، (بارگذاری: ۲۹ آذر ۱۳۹۳)، شهید محسن اللهداد، <mohsen.allahdad.com> (دسترسی: ۱۵ دی ۱۴۰۳).
/ کبری رسولی/